بچه های باخرز
هوالمحبوب بود اما . . . السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله . آوردهاند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلو معلمی شغل نیست . عشق است، ذوق است، ایثار و فداکاریست. اگر به عنوان شغل به آن می نگری رهایش ساز و اگر عشق توست، بر تو مبارک باد . استاد شهید ، مرتضی مطهری آری معلمی هنری است از جنس هنر انبیاء، که آمیخته شده است با عشق الهی و آسمانی.
با سلام
نمی توانم نگویم نمی توانم از حق دفاع نکنم در تمام دوران این انقلاب در تمام عرصه هایش فعالیت داشته ام حساس و فعال همه دولتهای بعد از انقلاب را دیده ام دولت موقت ،دولت بنی صدر ،دولت شهید رجایی ، دولت مقام معظم رهبری با نخست وزیری میر حسین موسوی ، دولت هاشمی ، دولت خاتمی و این چهار سال دولت اصولگرا و جهادی دکتر احمدی نژاد ، از همه دولتهای که نام بردم تقریبا دولتهای شهید رجایی و دولت میر حسین موسوی نگاهی ارزشی و انقلابی به مقوله مدیریت کشوری داشتند عمر دولت شهید رجایی بسیار کوتاه
پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند.
پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد.
پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بیفایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد.
بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند.
پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: « پس گیاه تو کو؟» پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد.
در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد. همه جوانان اعتراض کردند.
پادشاه روی تخت نشست و گفت:« این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند.»
پادشاه ادامه داد: « مردم به پادشاهی نیاز دارند که با آنها صادق باشد، نه پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن به هر کار خلافی دست بزند.»
ل را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری.. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو میخواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند. ..
معلمی رابطه ای از روابط انسانی است سرشار از ادب و فروتنی بین مربی و شاگرد. از این رو است که امام راحل(ره) نیز معلمی را شغل انبیاء(ع) می داند. چرا که معلم ایمان را بر لوح جان و ضمیر های پاک حک میکند، و ندای فطرت را به گوش همگان می رساند.
معلمی مقامی ارزشی است که همچون انبیاء الهی(ع) سیاهی و جهل را از دلها می زداید و زلال دانایی را در روان آدمی جاری می سازد تا با چرخش حیات بشر بر مدار ارزش و کرامت انسانی شکوفاتر گردد...
ادامه مطلب...