بچه های باخرز
من چند دونه نان خریدم و خواستم سوار خودروم شوم که ایشان(خانم مسن) گفت: من هم تا سر میلان می روم پسرم خدا خیرت دهد منم تا آنجا ببر. گفتم بفرمائید مادر. ایشان سوار شد. از ایشان سؤال کردم مادرم این همه نان را برای چی می خواهی. سفره دل این درد کشیده باز شد و گفت: چندین سال است تنهام، نه کسب و کاری دارم و نه توان کار، بچه ها هم همه دنبال زندگی خودشان هستند. شوهری هم ندارم چون سالها پیش از من جدا شده است. این نانها را می برم خشک می کنم و با کمکی که از دیگران بهم می شه روزی یک پاکت شیر می گیرم و نانها را در آن خیس کرده و استفاده می کنم. از این، واقعیتهای تلخ و نکبت بار زیاد مشاهده می شود که دل هر بیدار دلی را به درد می آورد. واقعیتهای چرکین که هیچ گاه از خاطره ها پاک نمی شود. من پس از بازنشستگی گاهی با ماشین مسافرکشی می کنم و روزانه چندین زن و مرد و حتی کودک را گرفتار این بلای نکبت بار می بینم. بلا و گرفتاری بنام فقر، تهی دستی و . . . که در همه موارد علت اصلی بیکاری و تورم است که توان نفس کشیدن را از همه گرفته است. بیکاری و تورم که اخیراً بیداد کرده و فقرا را فقیر تر و ثروتمندان را ثروتمندتر کرده است. متاسفانه قیمت ها هم هیچ ثباتی ندارد و هر روز باعث افزایش نرخ تورم می شود و ما باور نمی کنیم کسی هست که تمام روزش فقط با یک نان سپری می شود. جوابگوی این مظلومین چه کسی است. کسانی که دستشان به دهانشان می رسد زیر فشار گرانی کمر خم کرده اند چه برسد به این بینوایان. کارگری که کمتر از 10 هزار تومان مزد دریافت می کند، آنهم آیا یک روز برایش کار باشد یا نه و از طرفی با چندین عائله چکار باید بکند. آیا باید بنشینیم و شاهد اتفاقات ناگوارتری باشیم؟ مسئولین عزیز و خدمتگذار بدانند غول گرانی کمر همه را شکسته است. هرکسی به تناسب سفره ای که دارد نگران وضعیت معیشتی خود هست. گرانی و تورم و از همه مهمتر بیکاری توان فکر کردن را از افراد گرفته است. با وضعیت وخیم گرانی ها، کارگرانی که توان کار را دارند بعضاً نان شب ندارند چه رسد به فقرا که حتی در آمدشان در روز به 500 تومان هم نمی رسد. هر روز صبح که از خانه بیرون می آییم کارگرانی را سر چهار راهها و میادین شهر می بینیم که به امید کار نشسته اند، و در برخی از ایام تا غروب بیکار هستند و شب هم دست خالی به خانه بر می گردند و شرمنده خانواده شان هستند. یادم می آید اخیراً روز جمعه ساعت حدود یک بعد از ظهر کارگری را با دو جوانش مثل دوتا دسته گل سوار بر خودرو سواریم کردم. مسیرش حدود 2 کیلومتر بود تا برسد به خط اتوبوس تا به منزلش برود. داخل ماشین شد، گفت: آقا ما کرایه نداریم اگه امکانش هست مارا تا فلان مقصد ببر. گفتم بفرمائید آقا این چه حرفی است؛ ما همه انسانیم و بنی آدم اعضای یک پیکرند. روی صندلی نشست و سفره دل گشود. گفت من سه روز است به اتفاق دو فرزندم برای کار می آیم ولی کاری گیرم نمی آید. امروز هم به امید خدا و اینکه روز جمعه است و کارگران در حال استراحت، گفتم شاید کاری گیرم بیاید از خانه بیرون آمدم ، ولی می بینی که ساعت یک بعد از ظهر است و دست خالی با تمام شرمندگی به طرف منزل می روم. شرمندگی واقعاً در چهره خسته این بنده خدا مشهود بود. این از ظواهر بود ببین در در باطن این زجر کشید پیش زن و بچه چه زجری می کشد. چه کسی جوابگوی تبعات بحران ناشی از این همه بدبختی است. به هرحال گرانی گلوی اکثریت مردم و بخصوص فقرا را گرفته و حتی با فشاری که بر حلقوم آنها وارد آورده تا مرز خفگی پیش برده است. مسئولان محترم و خدمتگذاران بدانند خیلی از افراد جامعه از حق و حقوق معمولی اجتماعی شان محرومند. ما همه می دانیم که این مردم بخصوص پابرهنگان حق بزرگی بر گردن همه دارند، این افراد در همه شرایط پشتیوان انقلاب و دولتشان بوده اند. انقلاب کبیر اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) و یاری خداوند با پشتوانه همین مردم به ثمر رسید. هشت سال دفاع مقدس اکثریت قالب رزمندگان اسلام را همین پابرهنگان تشکیل می دادند و . . . پس بیاییم با طرح و برنامه ای درست این عزیزان را از حق طبیعی خود که همان نفس کشیدن است محروم نکنیم. به امید روزی که سایه عدالت بر جامعه حاکم شود و با همت و برنامه ریزی درست مسئولین محترم دیگر هیچ فقیری در این جامعه نباشد. یاحقگفتم مگر بچه ها کمکت نمی کنند یا مگر تحت پوشش سازمانهای خیریه از جمله کمیته امداد حضرت امام(ره) نیستی. اشک در چشمانش حلقه زد و بغض گلویش را گرفت و دیگر چیزی نگفت!