بچه های باخرز
شبکه هایی که برای «من و تو» نیست کلمات خیس و باران خورده ام را در دست می گیرم، امسال هم با همین واژه های بی مقدار برایت سلامتی " سبز " می کنم... ببینم! اصلا" کسی سکه بی تقلبِ "یامقلب القلوب" در جیب وجدان دارد؟! اللهم عجل لولیک الفرج منبع: مجله اینترنتی جرقه هر چه یاد شهدا بیشتر زنده شود فضای کشور و جامعه بیشتر به سمت ارزشها حرکت خواهد کرد. (مقام معظم رهبری) روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
نکتهی مهم این برنامه ،آشناسازی بیننده با زندگی ایرانیان ساکن انگلستان، خلقیات آنان و شاید بتوان گفت، ایجاد تصویری از یک زندگی خوب و عادی در میان آنان است که به شکلی غیرمستقیم، با ذهنیت قبلی بسیاری از ایرانیان مبنی بر زندگی سخت در غربت، به مبارزه بر میخیزد.
به گزارش الف به نقل از برهان ،شبکهی تلویزیونی «من و تو »، از 28 اکتبر مقارن با 6 آبان 1389 برنامههای خود را بر روی ماهوارهی هاتبرد شروع و با ارایه برنامههای تفریحی و سرگرمی با جهتگیری خلاف شئونات اخلاقی و بومی مردم ایران عملاً مکمل شبکههایی همچون «فارسی وان» است. این شبکه متعلق به شرکت تلویزیونی مرجان است و از بریتانیا پخش میشود.
نکتهی ابتدایی انتخاب اسم برای این شبکه است، دستاندرکاران آن با انتخاب اسم «من و تو» عملاً خواستار تعامل و ارتباط با مردم ایران هستند و سیاست خود را پخش فیلم، سریال، اخبار و گزارشهای متنوع قرار دادهاند.
باید دقت داشت که مخاطب هدف این شبکه، «مادران و زنان» جامعهی ایران است و در این راستا سعی شده با چاشنیهایی از جمله آشپزی، طنز و حتی رقص به جذب مخاطب هدف خود بپردازند. استفاده از خوانندگان خارجنشین و کپیبرداری از برنامههای شبکههای انگلستان دیگر استراتژی این شبکه است. ادامه مطلب...
وتو امسال هم نیامدی که خستگی را از لباس روزها بتکانی و به گریه ی ندبه های ما سلام کنی!
بهار در راه است ولی کسی برای نو شدنِ دل ها پادرمیانی نمی کند.
راستی کجا می شود "یک دست" دعای اجابت شده خرید؟!
در کدام خیابان "حول حالنا" می فروشند؟!
کمی دورتر می ایستم، در هیاهوی شتاب رهگذران کسی که آن کودک گمشده عاطفه را جدی نمی گیرد و کسی نمی داند که همه ی آرزوهای شهید در شیشه عمر من که نسل سومی ام ته نشین شده و غربت بزک شده این شهر از جنس آن کهکشان های راه شیری نیست که بهارشان شکوفه های توحید بود و عیدشان خرسندی خدا......
دیروز پدری برای هزارمین بار شرم خود را گریه کرد، مردی پشت چراغ قرمز قلب های یخ زده، "سلطان قلب ها" را با آکاردئون خسته اش نواخت، همسایه ای برای درآکاردئونی آپارتمانش، یک قفل تاز خرید، کارمندی از رژه غصه ها و قسط ها سکته کرد، زنی با ابر اشک هایش شیشه ی خانه ی مردم را پاک کرد و تلویزیون گزارش اداره هواشناسی را برایمان خواند که: " مدتهاست یک جبهه هوای نفس، بالای سرمان خیمه زده !"...
ولی در کوچه ی پیامبران (ص) تا دلت بخواهد هوا بهاری است:
ایوب " سنبل صبر " می آورد... عیسی " سیب صلح " !
نوح " سالنامه عمرش " را سر سفره گذاشته... موسی " سینای سینه اش " را تحفه آورده... ابراهیم " سنگی از کعبه " به امانت گرفته...
داوود " ستاره ی مظلومش " را از چنگ صهیونیست ها به درآورده و...
محمد(ص) "سلام" که می کند، موج معطر محبتش، دل ها را به آسمان می برد.
... وپیامبران همه " هفت سین سلامشان " را به تو تقدیم می کنند.
ایمان ِ شکسته بسته ما هر چه که باشد هنوز هم به عصای اشک انتظار تو روی پا ایستاده... چه دانه ی لبخندی به کبوتر دل ما داده ای که "جّلدِ " بام جمعه های تو شده ایم!؟
گل همیشه بهار!
من دلم را محض تعاریف تقویم ها "نو " نمی کنم، من از خودت عیدی اجابت می خواهم.
امسال با "تور ِ" تنهایی، هزار بار در خوم سفر خواهم کرد: به شهر "توبه"... به آبادی "الهی العفو "... به دهکده ی" دعا " کوچ می کنم!
بغض هایم را به دست بادی می سپارم تا در انتشار فریاد هیچ آرزویی پیر نشود.
انتظار را مثل پیک شب عید خط به خط می نویسم... همراه تیر دعا می دوم و کوچه آرزوهایم جملگی به خیابان خاطرخواهی ختم می شود...
پس ای نوروز خدا !
آرزوهای مرا در پوشه "آمین" خودت به عرض پروردگار برسان:
" خدا کند سال جدید غذای شیطان، نماز قضای ما نباشد!
خدا کند جیب زندگی ما پر از نُقل اخلاص شود.
خدا کند که قافله های غفلت، ما را گمراه نکنند.
خدا کند خانه رضایت چهارده معصوم را گم نکنیم.
خدا کند این بهار نوروز " دیدار یار " باشد..."
آمین یا رب العالمین
بعونک یا شهید
شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است.
شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...
چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...