بچه های باخرز
فتح خرمشهر فتح خاک نیست ، فتح ارزشهای اسلامی است . خرمشهر شهر لاله های خونین است. خرمشهر را خدا آزاد کرد. امام خمینی(ره) ارتحال عالم ربانی، حضرت آیت الله بهجت، را به امام زمان(عج)، مقام معظم رهبری و همه دوستان عزیز تسلیت عرض می نمایم هوالمحبوب بود اما . . . السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله .
سوم خرداد 1361 در تاریخ مقاومت هشت ساله دفاع مقدس از اهمیت خاصی برخوردار است. تاریخی که به فتح خرمشهر معروف است و خبر آزادی آن جهانیان را شگفت زده کرد و مردم عزیز کشورمان را به وجد آورد.
ملت شریف ایران اسلامی وقتی خبر مسرت بخش فتح خرمشهر را از رسانه ها شنیدند اشک خوشحالی از دیدگانشان جاری شد . آری با اعلام خبر فتح خرمشهر مردم ایران بسان خانوادهای بزرگ که فرزند از دست رفته خود را باز یافته است اشکهای شادی و شعف خود را نثار روح شهدای حماسهآفرین صحنههای شورانگیز این نبرد کردند.
چقدر زیبا بود این خبر وقتی آن گوینده عزیز اعلام کرد:
شنوندگان عزیز توجه فرمایید. خرمشهر. شهر خون و قیام. آزاد شد مرجع عالیقدر شیعیان
با سلام
نمی توانم نگویم نمی توانم از حق دفاع نکنم در تمام دوران این انقلاب در تمام عرصه هایش فعالیت داشته ام حساس و فعال همه دولتهای بعد از انقلاب را دیده ام دولت موقت ،دولت بنی صدر ،دولت شهید رجایی ، دولت مقام معظم رهبری با نخست وزیری میر حسین موسوی ، دولت هاشمی ، دولت خاتمی و این چهار سال دولت اصولگرا و جهادی دکتر احمدی نژاد ، از همه دولتهای که نام بردم تقریبا دولتهای شهید رجایی و دولت میر حسین موسوی نگاهی ارزشی و انقلابی به مقوله مدیریت کشوری داشتند عمر دولت شهید رجایی بسیار کوتاه
پادشاه تمام جوانان شهر را جمع کرد و به هر کدام دانه ی گیاهی داد و از آنها خواست، دانه را در یک گلدان بکارند و گیاه رشد کرده را در روز معینی نزد او بیاورند.
پینک یکی از آن جوان ها بود و تصمیم داشت تمام تلاش خود را برای پادشاه شدن بکار گیرد، بنابراین با تمام جدیت تلاش کرد تا دانه را پرورش دهد ولی موفق نشد. به این فکر افتاد که دانه را در آب و هوای دیگری پرورش دهد، به همین دلیل به کوهستان رفت و خاک آنجا را هم آزمایش کرد ولی موفق نشد.
پینک حتی با کشاورزان دهکده های اطراف شهر مشورت کرد ولی همه این کارها بیفایده بود و نتوانست گیاه را پرورش دهد.
بالاخره روز موعود فرا رسید. همه جوان ها در قصر پادشاه جمع شده و گیاه کوچک خودشان را در گلدان برای پادشاه آورده بودند.
پادشاه به همه گلدان ها نگاه کرد. وقتی نوبت به پینک رسید، پادشاه از او پرسید: « پس گیاه تو کو؟» پینک ماجرا را برای پادشاه تعریف کرد.
در این هنگام پادشاه دست پینک را بالا برد و او را جانشین خود اعلام کرد. همه جوانان اعتراض کردند.
پادشاه روی تخت نشست و گفت:« این جوان درستکارترین جوان شهر است. من قبلاً همه دانه ها را در آب جوشانده بودم، بنابراین هیچ یک از دانه ها نمی بایست رشد می کردند.»
پادشاه ادامه داد: « مردم به پادشاهی نیاز دارند که با آنها صادق باشد، نه پادشاهی که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن به هر کار خلافی دست بزند.»