خدایا خودم را بهم برگردان - بچه های باخرز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های باخرز

مدتی است در کوچه پس کوچه های بی کسی به دنبال خود می گردم.دلم برای خودم تنگ شده و خیلی احساس دلتنگی می کنم.

برای خودی که وجود داشت و همه کس اونو حس می کرد. یعنی برای بودنم و روزهایی که خودم را می دیدم  .

خیلی از خودم دور شدم و امروز نه خودم را می بینم و نه کسی را می بینم به من توجه کنه. فقیر خودم شده ام و گاه از شدت این فقر دست پیش دشمن هم دراز می کنم. اینقدر فقیرم که دیگر دیده نمی شوم. البته فقر من اقتصادی نیست، فقر فرهنگی، عاطفی، اجتماعی و . . . است. نه کسی را دارم نه کسی برایم مانده – از قوم و خویش که خبری ندارم و ارتباط با دوستان هم در حد تلفن و پیامک. در منزل حقیرم در فرهنگ اسیر. نه زن و زندگی، نه بچه و . .. هر کس در گوشه ای سرگرم کار خود هستند.

چه روزهای قشنگی بود، روزها دورهم بودن. روزهای با فامیل و دوست بودن. امروز نه خودم را می بینم و نه فامیل و نه دوستان را.

خدایا حقیرم و اسیر زندگی! از خود و دیگران دور شده ام.

نه عشقی تو زندگیم هست و نه محبتی. انسان بودن را با خود یدک می کشم و خلق و خویم هم حیوانی شده است. خدایا خودت می دانی خیلی مواظب خودم بودم شاید بتوانم از خودم دور نشوم اما اکنون سالهاست که خودم را گم کرده ام. آنقدر عوض شدم که گاهی خود را عوضی می بینم. می بینم که چقدر از خودم فاصله گرفته ام، برای همین خیلی دلم گرفته است.

خدایا گاهی دلم برای خودم می سوزه. برای خودی که عشق می ورزید به کارهای خوب و بری بود از کارهای بد. هنوز هم گاهی به یاد اون خاطرات خوش خود بودن نفس می کشم. خودی که اصلاً فاصله براش معنا نداشت همه را در یک ردیف میدید و همه برایش زیبا بود و همه برابر بودند. خودی که بی خود نبود و همه چیز را جای خودش می دید.

خودی که هنر دوست شدن با همه را داشت و همه فامیل و غیر فامیل نیز او را دوست داشتند. خودی که فقیر و غنی نمی شناخت و اگر مراوداتی بود به همه یکسان سرکشی می کرد و اگر پذیرایی بود از همه یکسان پذیرایی می کرد و از این کارش لذت می برد. خودی که دلش نمی خواست کسی از او برنجد. خودی که هرچه داشت در طبق اخلاص بود و دوست داشت با همه تقسیم کند.

خودی که بهترین لذتش کمک به همنوع خود بود. خودی که . . . دلم برای خودم تنگ شده

خدایا خیلی سیاه شدم کاش اشکی بود دلم را می شست. خدایا دلم آنقدر گرفته و ابر سیاه بر آن چیره شده که هیچکس را نمی بینه. آنقدر تیره شده که تیرکی اش بر رنگهای دیگه زندگی هم سایه افکنده، کمکم کن.

خدایا خودم را بهم برگردان، خودی که فرشته خود بود و جز با لبخند به کسی نمی نگریست. خودی که شادی را دوست داشت و از غم متنفر بود، خودی که تما حواسش را جمع کرده بود تا نکند دیگران از او برنجند.

خودی که به همه اعتماد داشت و اگر بدی هم از کسی می دید می گذاشت به حساب چیز دیگه ای و اینکه شاید منظورش بدی نبوده. همه را خوب می دید و بدی را از همه دور می پنداشت..

خدایا در انتظار طلوع دوباره ای نشسته ام شاید خودم را بیابم. من هنوز نفس می کشم و انتظار حضور خودم را دارم. دیگه نمی خوام از خودم بی خبر باشم. دوری اش را تحمل ندارم.سعی خواهم کرد به دنبالش بگردم تا پیداش کنم.

کاش روزی سر از خواب بردارم ببینم خودم کنارم ایستاده و منتظره منه از خواب بیدار بشم. اونوقت است که خودم را در بغل می گیرم و سر بر شانه هایش و عقده می گشایم. ازش عذرخواهی می کنم و بهش قول می دم دیگه تنهاش نزارم.

خدایا اگه این بار خودم را بهم برگردونی  او را در گنجه ای می زارم تا به خوبی از اون محافظت شود و هر روز و هر لحظه بهش سری می زنم تا خوبیها را فراموش نکنم. دیگه سعی می کنم بی خبر از حال خودم نباشم. خدایا اگه خودم را بهم بدی همه چیز را می ریزم به پاش تا انسانیت، عشق، محبت و . .. چیزهایی که با دور شدن خودم از من دور شده به هم برگرده و چیزهایی چون عداوت و دشمنی، تکبر، غرور، حسد و . . . که در نبود خودم جایگزین شده، خونه دلم را تخلیه کنند و بروند.

خلاصه خداجان تصمیم گرفته ام خودم باشم. خودی که خیلی دوسش داشتم. خودی که منطق می فهمید و هیچ گاه اگه مشکلی براش پیش آمد تقصیر را به دیگری نسبت نداد و دنبال علت در خودش گشت. خیلی خود مهربونی بود.

 خدایا بهم کمک کن خودمو پیدا کنم. خودی که در آغوش خودت بود وغمی نداشت و حسرت هیچ چیز را نمی خورد و دل هیچ کس را نمی شکت. آمین

خدایا مرا دریاب


نوشته شده در جمعه 90/10/16ساعت 12:0 صبح توسط رضا خدادادی نظرات ( ) | |
پایگاه جامع اطلاعات دینی شهرستان تایباد

ابزار مذهبی وبلاگ
 فال حافظ - قالب وبلاگ

.


جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

designer

دریافت کد آهنگ