السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع) - بچه های باخرز
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های باخرز

میلاد با سعادت

آقا علی بن موسی الرضا

(ع) بر شیفتگان حضرتش خجسته باد

 

  خلاصه ای از زندگانی امام رضا(ع)


ولادت
در یازدهم ذی القعده سال 148 ه.ق پرتوى از نور رخشان امامت بر زمین تابید و تاریکناى سلطه گرى و هواپرستى، با زایش رهبرى ربّانى و رهاننده، به رسوایى افتاد.
آری زمینی شدن این امام رئوف (امام على بن موسى الرضا علیه السلام) به عنوان سرچشمه اى از نیکى و مهربانی شادی بخش دلهای زمینیان شد و چون سرچشمه اى از نیکى و مهربانى و هدایت رخ نمود و پناهگاهى پدید آمد که خدا پرستان را در خود گرد آورد.

 

 

میلاد با سعادت آقا علی بن موسی الرضا (ع) بر شیفتگان حضرتش خجسته باد.

  خلاصه ای زندگانی امام رضا(ع)
ولادت
در یازدهم ذی القعده سال 148 ه.ق پرتوى از نور رخشان امامت بر زمین تابید و تاریکناى سلطه گرى و هواپرستى، با زایش رهبرى ربّانى و رهاننده، به رسوایى افتاد.
آری زمینی شدن این امام رئوف (امام على بن موسى الرضا علیه السلام) به عنوان سرچشمه اى از نیکى و مهربانی شادی بخش دلهای زمینیان شد و چون سرچشمه اى از نیکى و مهربانى و هدایت رخ نمود و پناهگاهى پدید آمد که خدا پرستان را در خود گرد آورد.

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)

  زادگاه
هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا (ع) در یازدهم ذى القعده سال 148 هجرى مدینه دیده به جهان گشود.
  کنیه ها
ابوالحسن و ابوعلی
  لقبها
رضا، صابر، زکی، ولی، فاضل، وفی، صدیق، رضی، سراج الله، نورالهدی، قرة عین المؤمنین، مکیدة الملحدین، کفوالملک، کافی الخلق، رب السریر، و رئاب التدبیر
  مشهورترین لقب
مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد که در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبران خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده : از آن روی که همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سر انجام، گفته شده است: از آن روی او رضا خوانده اند که مأمون به او خشنود شد.»
  مادر امام
در روایتهای مختلف نامها و کینه ها و لقبهای ام البنین، نجمه، سکن، تکتم، خیزران، طاهره و شقرا، را برای مادر آن حضرت آورده اند.
  زاد روز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهای (148 و 151 و 153ق) و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب و یازدهم ذی القعده.
 روز شهادت
روز وفات آن حضرت را نیز به سالهای (202 و 203 و 206ق) دانسته اند.
اما بیشتر بر آنند که ولادت آن حضرت در سال (148ق) یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السلام بوده است، چنان که مفید، کلینی، کفعمی، شهید، طبرسی، صدوق، ابن زهره، مسعودی، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و کسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.
در باره تاریخ وفات آن حضرت نیز عقیده اکثر عالمان همان سال(203ق) است.
بنابر این روایت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال می شود که بیست و پنج سال آن را در کنار پدر خویش سپری کرده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را بر عهده داشته است.
این بیست سال مصادف است با دوره پایانی خلافت هارون عباسی، پس از آن سه سال دوران خلافت امین، و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سر انجام دوره ای از خلافت مأمون.
  فرزندان
گرچه که نام پنج پسر و یک دختر برای او ذکر کرده اند، اما چنان که علامه مجلسی می گوید: حداکثر تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.
 شهادت
به دسیسه مامون و با سم او به شهادت رسید و پیکر مطهر او را در طوس در قبله قبه هارونی سرای حمید بن قحطبه طایی به خاک سپردند و امروز مرقد او مزار آشنای شیفتگان است.
شخصیت امام
زندگى و شخصیت امامان شیعه، دو جنبه ارزشى متمایز و با این  حال مرتبط با هم دارد:
  اول : شخصیت عملى و علمى و اخلاقى و اجتماعى آنان که در طول زندگى ایشان، در منظر همگان شکل گرفته است و فهم و ادراک آن نیاز به پیش زمینه‏  هاى اعتقادى و مذهبى خاص ندارد، بلکه هر بیننده فهیم و داراى شعور و انصاف مى‏تواند، ارزش ها و امتیازهاى آنان را دریابد و بشناسد.
  دوم : شخصیت معنوى و الهى آنان که ریشه در عنایت ویژه خداوند نسبت به ایشان دارد.  شناخت این بعد از شخصیت اهل بیت نیاز به معرفت هاى پیشین  دارد؛ یعنى نخست باید به رسالت پیامبر(ص) ایمان داشت و براساس رهنمودهاى آن حضرت، ولایت عترت را پذیرفت و براى شناخت جایگاه عترت به  روایات و راویان معتبر اعتماد کرد و کوتاه سخن این که بینش هاى مذهبى مختلف، مى‏تواند مانع شناخت این بعد از شخصیت اهل‏ بیت علیهم السلام باشد.
 حیات اجتماعی امام رضا علیه السلام
دوران حیات امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.
چنان که می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر که مأمون با زور حکومت می کرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حکم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می کند که (در این دوران) پایگاه مردمی مکتب علی علیه السلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدی بسیار رشد کرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود که امام علیه السلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت».
گرچه که در دوران امامت امام رضا علیه السلام دو مرحله فعالیت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مامون را می توان از یکدیگر جدا کرد و برای هر یک از این دو مرحله ویژگیهای متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامی که نوبت به امام هشتم علیه السلام می رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امکانات بسیار زیاد است که منتهی می شود به مسئله ولایتعهدی. البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می کردند. یعنی کوشش و تلاش را داشتند، حرکت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش کامل ... مثلاً دعبل خزاعی که در باره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده. جامه ای که دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عباس را که جزو مداحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السلام خیلی بالا بوده است. به هر حال همه اینها موجب شد که علی بن موسی الرضا علیه السلام بتوانند کار وسیعی بکنند که اوج آن به مساله ولایتعهدی منتهی شد».
حقیقت آن است که در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام کمک کرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش کشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان کند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت که شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در کنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی که در پیش گرفته بود سرانجام به تحکیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حکومت اسلامی انجامید. او خود یک بار زمانی که درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مامون چنین اظهار می دارد: «این مساله که بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی که داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از کوچه های مدینه می گذشتم، در حالی که در این شهر عزیزتر از من کسی نبود». در این جا بسنده است سخن ابن مونس - دشمن امام - را بیاوریم که به مأمون می گوید: ای امیر مؤمنان، این که اکنون در کنار توست بتی است که به جای خدا پرستش می شود.
در چنین شرایطی و پس از آن که حضرت رضا علیه السلام بعد از پدر مسئولیت رهبری و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاه های مردمی خود دیدار کند و درباره همه کارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود که پیش از آن که به منطقه ای حرکت کند، نماینده ای به دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه کند تا وقتی وارد شهر می شود مردم آماده استقبال و دیدار با او باشند. سپس با گروههای بسیار بزرگ مردم اجتماع بر پا می کرد و در باره امامت و رهبری خود با آنان گفتگو می فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از او پرسش کنند تا پاسخ آنان را در زمینه های گوناگون معارف اسلامی بدهد. سپس می خواست که با دانشمندان علم کلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیر مسلمان ملاقات کند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره بپردازند.
پدران حضرت رضا علیه السلام به همه این فعالیتهای آشکار مبادرت نمی کردند. آنان شخصاً به مسافرت نمی رفتند تا بتوانند مستقیم و آشکار با پایگاه های مردمی خود تماس حاصل کنند. اما در دوران امام رضا علیه السلام این مسئله امری طبیعی بود، چرا که پایگاههای مردمی بسیار شده و نفوذ مکتب امام علی علیه السلام از نظر روحی و فکری و اجتماعی در دل مسلمانان که با امام آگاهانه همیاری می کردند افزایش یافته بود.
پس از آنکه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف کرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با کار امام به این معنی نبود که او زمام کارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاه های مردمی، امام بخوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد که جنبش امام علیه السلام در حدی نیست که حکومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای که حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می کردند، اما نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد که پایه حکومت امام علیه السلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فکری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود که روزگاری پایه و اساسی بود که بنی عباس بر آن تکیه کردند و برای رسیدن به حکومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاه ها و مانند های آن به درد آن نمی خورد که راه را برای حکومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
امام رضا علیه السلام در این مرحله خود را آماده آن می کرد تا مهار حکومت را به دست گیرد، اما با شکلی که خود مطرح کرده بود و می خواست نه در شکلی که مأمون اراده می کرد و در آن شکل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آنرا رد کرد و نخواست.
این تصویری است از دوران امام که می تواند در تفسیر دو رخداد مهم یعنی مسئله ولایتعهدی و نیز مسئله پیشنهاد خلافت به امام از سوی مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبیری دیگر، می توان گفت تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود که از چند دهه قبل علیه حکومت اموی و از سوی دو خاندان مهم علوی و عباسی بر پا شده بود. در میان چنین طوفانی بود که قدرت طلبان خاندان عباسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هر گونه که می خواستند به سوی هدف خود - و با این دیدگاه که هدف وسیله را توجیه می کند - می رانند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را که در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ در می ربودند.
خاندان عباسی از سویی از نام «آل محمد» سوء استفاده می کرد، چندان که گاه به خاطر نزدیکی طرز کار یا تبلیغاتشان با آل علی، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می کردند که همان خط آل علی هستند. حتی لباس سیاه بر تن کردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان کربلا و زید و یحیی است، و عده ای حتی از سرانشان، خیال می کردند که دارند برای آل علی کار می کنند.
از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عباسی از همان روزهای نخست سلطه خود کاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند. سختگیریهایی که از همان دوران آغازین حکومت عباسی علیه بذ الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و وحشت عباسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهی دیگر آن که آورده اند: منصور هنگامی که به جنگ با محمد بن عبدالله و برادرش ابراهیم - از علویان - مشغول بود شبها را نمی خوابید، حتی در همین زمان دو کنیز برای او آوردند که آنها را رد کرد و گفت: «امروز روز زنان نیست و مرا با آنان کاری نه، تا آن زمان که بدانم سر ابراهیم از آن من و یا سر من از آن ابراهیم می شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نکند و از فزونی اندوه نمی توانست درست سخن خود را پی گیرد.»
این نگرانی در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانی مهدی و هارون عباسی بیش از منصور بود، چندان که در همین دوران امام کاظم علیه السلام آن زندانهای سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون رسید. در دوران مأمون مسئله دشوارتر و بزرگتر و مشکل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه های فراوانی سرتاسر ولایتها و شهر های بزرگ اسلامی را در برگرفته بود تا جایی که مأمون نمی دانست چگونه آغاز کند و چه سان به حل مسئله بپردازد. او می دید و از این رنج می برد که سر نوشتش و سر نوشت خلافتش در معرض تند بادهایی قرار گرفته که از هر سو بر آن می تازد.
مأمون در کنار این ترس و نگرانی از هوشی سرشار، فهمی قوی، درایتی بی سابقه، شجاعتی کم نظیر و جدیتی راهگشا بهره مند بود و اینها همه در کنار هم، او را بدان رهنمون گشت که ابتکاری تازه بر روی صحنه آورد و امام هشتم را باتجربه ای بزرگ رویاروی سازد و مسئله ولایتعهدی را پیش آورد، هرچند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السلام او را ناکام ساخت.
نامهاى امام
امام رضا(ع) در سال 148 هجرى قمرى یعنى حدود (1250) سال پیش در شهر مدینه به دنیا آمد. پدر ایشان امام موسى بن جعفر(ع)، یعنى امام هفتم شیعیان و مادرشان بانویى بزرگوار و خردمند به نام (تکتم) یا (نجمه) بود. امام رضا(ع) در همان سالى زاده شد که پدربزرگ ایشان، یعنى حضرت امام جعفر صادق(ع)، به شهادت رسید.
نام ایشان (على ) است، ولى بر اساس شیوه اى که در میان اعراب مرسوم است، به وى (ابوالحسن) مى گفتند. این گونه اسمها را (کنیه) مى نامند. علاوه بر نام و کنیه، گاه عنوان دیگرى نیز به افراد مى دهند که آن را (لقب) مى گویند. امام هشتم داراى لقب هاى متعددى است. از جمله معروف ترین این القاب، (رضا)، (عالم آل محمد)، (غریب الغرباء)، (شمس الشموس) و (معین الضعفاء) است. نامیدن هر فرد به این نامها، یعنى اسم، کنیه و لقب دلیل خاصى دارد. گفته اند که وى را به این جهت (رضا) لقب داده اند که خدا از او راضى است.
دوران کودکى و جوانى امام در مدینه گذشت. اخلاق نیکو، دانش فراوان، ایمان و عبادت بسیار از ویژگى هایى بود که امام را مشخص مى ساخت.

شخصیت اخلاقى امام
از خوش اخلاقى امام سخن بسیار گفته اند. در این جا به چند نمونه آن توجّه کن و ببین که امام در برخورد با مردم به چه نکات ریزى دقّت مى کرده است. همه اینها براى ما درس (چگونه زیستن) است:
ـ هیچ گاه با سخن خود، دیگران را آزار نداد.
ـ سخن هیچ کسى را قطع نکرد.
ـ به نیازمندان بسیار کمک مى فرمود.
ـ با خدمتگزاران خود بر سر یک سفره مى نشست و غذا مى خورد.
ـ همیشه چهره اى خندان داشت.
ـ هرگز با صداى بلند و با قهقهه نمى خندید.
ـ هنگام نشستن، هرگز پاى خود را در حضور دیگران دراز نمى کرد.
ـ در حضور دیگران هرگز به دیوار تکیه نمى زد.
ـ به عیادت بیماران مى رفت.
ـ در تشییع جنازه ها شرکت مى جست.
ـ از مهمانان خود، شخصا پذیرایى مى کرد.
ـ وقتى بر سر سفره اى مى رسید، اجازه نمى داد تا به احترام او از جاى برخیزند.
ـ به پاکیزگى بدن، موى سر و پوشاک خود بسیار توجه داشت.
ـ بسیار بردبار و صبور و شکیبا بود.
اینها گوشه اى از اخلاق امام بود. آیا با داشتن این اخلاق و رفتار نباید خدا از او راضى و خرسند باشد؟ و آیا سزاوار نیست که او را (رضا) بنامند؟
آیا کسى که خدا از او خشنود است، مردم از او خرسند نیستند؟ این گونه هست که نام (رضا) براى آن امام بزرگوار برازنده و سزاوار است.

امام در نگاه شاعران
از همان دوران امام رضا(ع)، شاعران و نویسندگان در وصف بزرگوارى آن حضرت بسیار سروده اند و نوشته اند و هریک به گونه اى آن امام را به نیکى وصف کرده اند. شنیدنى است که شاعرى بود به نام (ابونواس) که در سرودن بسیار توانایى داشت. به او گفتند: تو درباره همه چیز شعر گفته اى ، کوه و دشت و شراب و موسیقى را در اشعار خود ستوده اى ، اما شگفتا که در باره موضوع مهمى مانند شخصیت والاى امام رضا سکوت کرده اى ! در حالى که تو ایشان را خوب مى شناسى و با اخلاق و رفتار و بزرگوارى حضرت آشنایى کامل دارى . ابونواس ابتدا در پاسخ گفت: به خدا سوگند، تنها بزرگى او مانع از انجام این کار شده است، چگونه کسى چون من، درباره شخصیت برجسته اى همچون امام رضا(ع) شعر بسراید؟ آن گاه شعرى گفت که چکیده معنى آن چنین است:
از من نخواهید که او را بستایم، من را توان آن نیست تا انسانى را مدح کنم که جبرئیل خدمتگزار آستان پدر اوست
شخصیت معنوى امام
گفتیم که امام رضا(ع) از نظر توجه به مسائل معنوى و پرداختن به امور عبادى نیز برجسته بود. روایتها و داستانهاى بسیارى از این جنبه زندگى امام در کتابهاى تاریخى نقل شده که شنیدن آن براى همه ما جالب است. ما وقتى مى بینیم که امام ما و پیشوایى که او را به رهبرى خود پذیرفته و زندگى او را الگوى خود قرار داده ایم، این چنین عبادت مى کند و این گونه به مسائل عبادى توجه دارد، خود نیز ناگزیریم که همان شیوه را پیروى کنیم و از همان روش درس بیاموزیم.
در اینجا به چند نمونه از نکاتى که تاریخ نویسان در این زمینه مورد توجّه قرار داده اند اشاره مى کنیم...
ـ شبها کم مى خوابید و بیشتر شب را به عبادت مى پرداخت.
ـ بسیارى از روزها را روزه مى گرفت.
ـ سجده هایش بسیار طولانى بود.
ـ قرآن بسیار تلاوت مى کرد.
ـ به نماز اول وقت پایبند بود.
ـ بجز هنگام نماز هم به مناجات به خدا انس داشت.

میلاد نور
از نجمه خاتون مادر امام رضا علیه‏السلام مروی است که فرمود: چون به فرزندم، علی، بارور شدم، ثقل و سنگینی حمل را در خویشتن احساس نمی‏نمودم و هر وقت به خواب می‏رفتم، صدای تسبیح و تهلیل و تمجید یزدانِ مجید را از شکم خود می‏شنیدم و از این حال، در شگفت بودم. چون آن نور ایزدی را فرو گذاشتم، دست بر زمین و سر به سوی آسمان بُرد و لب‏های مبارک را متحرک داشت، گویا سخن همی‏کرد و من فهمِ آن نمی‏کردم. پس در همان ساعت، پدرش موسی بن جعفر بر وی درآمد و فرمود: گوارا باد به تو ای نجمه! کرامتِ پروردگار تو.
پس آن مولودِ مسعود و ولی خداوندِ وَدود را در جامه‏ی سفیدی پیچیده، به آن حضرت بدادم و امام موسی علیه‏السلام در گوش راست وی اذان بگفت و در گوش چَپَش اقامت بگفت. آن گاه آب طلب کرده کامش را به آن آب برداشت و او را به من داد و فرمود: بگیر این را که بقیه‏ی خداوند است در زمین و حجّت خدا است بعد از من.
هنگام ولادت آن حضرت، خوارق عادت از آن حضرت به شهود رسید از جمله آن که رو به قبله، خدای را سجده و شهادتین گفت و به امامت آباء گرامی‏اش و خودش شهادت‏داد.
قطره‏ای از دریای فضل رضوی
حضرت امام رضا علیه‏السلام از هر چه سؤال کردند بی‏تامل پاسخ می‏داد و سؤال کننده را از جوابِ وافی، راحت می‏بخشید. بدون انتظار، عطا می‏فرمود و جواب سؤال و تمثیلاتِ آن حضرت، به جمله از آیات قرآنی بودی.
سخن هیچ کس را قطع نفرمودی و پای مبارک را نزد اَحَدی دراز نمی‏کرد و ملازم را دشنام نمی‏داد و با خدمه و غلامان، طعام خوردی و تلافی احسان مردم را به چندین برابر می‏فرمود.
امام رضا علیه‏السلام اندک خفتی و بسیار روزه گرفتی و آن حضرت، فراوان احسان کردی و پوشیده صدقه دادی و بیشترِ صدقات آن حضرت و احسان‏های او در شب‏های تار بودی و در تابستان بر روی حصیر و در زمستان بر فراز پلاس می‏نشست.
آن حضرت، شب را کم خُفتی و بسیار بیدار بودی، بیشترِ شب‏ها را از اولِ شب تا صبح بیدار بودی و به عبادت زنده داشتی.
در هر ماه، سه روز را به روزه بگذرانیدی و می‏فرمود: این سه روز در هر ماه به روزه بردن، چنان است که تمام روزگار را به روز بسپارند.
خدمت به مهمان
میهمانی به حضرت ابی الحسن علیه‏السلام رسید و امام، شب هنگام با میهمان خود نشسته، حدیث می‏فرمود. این وقت چراغ را حالتی دیگر نمودار شد. آن مرد دست دراز کرد تا اصلاح فرماید. حضرت ابوالحسن صدا برکشید و او را از آن کار بازداشت و خود به نفسِ مبارک، مبادرت فرموده چراغ را درست کرد و فرمود: ما جماعتی هستیم که رضا نمی‏دهیم میهمان‏های خود را به خدمت بداریم.
همراه با غلامان
در بحارالانوار از عبداللّه‏ بن صلت، مروی است که مردی از اهل بلخ با من گفت: گاهی که حضرت امام رضا علیه‏السلام به طرف خراسان سفر می‏فرمود، در رکاب همایونش بودم. روزی، خوانِ طعام بخواست و غلامان خود را از سیاهان و جز ایشان بَر خوان (سفره و غذا) بخواند.
عرض کردم فدایت بگردم! چه بودی برای این جماعت، مائده‏ی دیگر مقرّر شدی. یعنی با سیاهان بر یک خوان جلوس نمی‏فرمودی و رعایت حشمت و عظمت خود را ملحوظ می‏داشتی.
فرمود: پروردگار عالم یکی است و مادرِ جهانیان یکی است و پدر مردمان یکی است یعنی پدر ما به جمله، آدم و مادر ما، حَوّا می‏باشد و پاداش هر چیزی بر حَسب عمل است.
سبط پیغمبر
حَبّذا زین بارگاه و مرحبا زین آستان
کآسمانش آستانست، آستانش آسمان
آستانِ سبط پیغمبر علی بن علی
قبله‏ی هفتم، شَه هشتم، امام انس و جان
زاده‏ی موسی بن جعفر، آن که اندر گلّه‏اش
خواهد از جان، موسی عمران که تا باشد شَبان
جَدّْ نبی، اُمْ فاطمه، جدّه خدیجه، اَب علی
غیرِ این حضرت که دارد این جلال و فَرّوشأن
شیر یزدان، ضامن آهو، رضای مرتضی
سبط احمد، شبلِ حیدر، والی هر دو جهان وَهْم بر قصرِ جَلالش ره نیابد راستیآری آری بآسمانْ نتوان شدن با نردبان
آن که خوانندش زُحَل بر هفتمین بام فَلکهست بر بام حریمِ حرمت او دیده‏بان
والیِ مُلک خراسان، حکمران ماسوآن که از جودش به پا باشد زمین و آسمان
ای امام هشتمین ای اولین نور وجودای که باشد آستانَت مأمن خُرد و کلان
از همه سو رو سوی درگاه تو آورده‏ام با تنِ زار و دل غمگین و جسم ناتوان
دستِ من گیر و زِ غرقاب غم و محنت برآرای شهنشاه خراسان ای ولیّ مُستعَان

میرزامحمد نصیر «طَرَب» اصفهانی
شهریار توس
ای باد، خاکِ من برسان در دیار توس
از من ببَر سلام سوی شهریار توس
در دیده جای سرمه کشد دست حورعین
خاکی که باد صبح بَرَد از دیار توس
باغ بهشت اگر چه مَثَل در طراوت است
طَرْفی بُوَد ز روضه‏ی فردوس وار توس
تا باد صبح بویی از آن خاکم آوَرَد
چشمم سپید شد به ره انتظار توس
دامن کِشد به ساحت گردون زمینِ او
پهلو زَنَد به باره‏ی کیوان حصار توس
دریای هفت‏گانه به هنگام جزر و مد
کمتر ز قطره‏ای بود، اندر شمار توس
اورنگ توس پایه‏اش از عرش برتر است
تا ثامن الائمه بود شهریارِ توس
او پور موسی است و مزارش چو کوه طور
در روشنی است سینه‏ی سینا مزار توس
فرمان پذیرِ توس بود جمله ماسوا
تا بوالحسن به حق شده فرمانگذار توس
گلستان بوتراب
امروز روز مولد مولای هشتم است
کافاقْ پرنوا و جهان پر ترنُّم است
در شش جهت نشاط و سرور است خلق را
کامروز روز مولد مولای هشتم است
هشتم امام، قبله‏ی هفتم که نور او
نور حق است و نور دِهِ ماه و انجم است
هم خُرَّم از سعادتِ او قلب عالم است
هم روشن از ولادت او چشم مردم است
این گل شکفت ز گلستان بوتراب
چون گل لبِ رسول از او در تبسم است
تنها نه من به مِدحَتِ او در تَکلُّمَم
طوطی چو من به مدحتِ او در تکلم است
موساش گله‏بانی در دشت ایمن است
عیساش پاسبانی، بر چرخ چهارم است
شد توس خوابگاه وی از رتبه و شَرف
وز پاک خواهرش چو جَنان، خطّه‏ی قم است
ساقی به یُمن شادیِ این عید دلپذیر
جامی بیار از آن می کش آسمان خُم است
با مدح او «طرب» بشو از هر چه هست دست
آری چو آب باشد، باطل تیمم است
شب چراغ
کعبه‏ی اهل صفا، روی علی موسی الرّضاست
کعبه را هم رویِ دل، سوی علی موسی الرضاست
یک طوافِ کوی او هفتاد حج آمد ولی
هر قدم یک کعبه در کوی علی موسی الرضاست
نَفخه‏ی صوری که می‏گویند جان خواهد دمید
در صباحِ حَشر یک مویِ علی موسی الرضاست
آن که در وی می‏زند صد کعبه دست اعتصام
حلقه‏های جَعد گیسوی علی موسی الرضاست
هم تقی سِرِّ دلش داند کزان سر چشمه است
کان نه دل، بحری به پهلوی علی موسی الرضاست
«اهلی شیرازی»
آفتاب هدی
به سروِ باغ رضا مرتضای خضر قرین
چراغ چشم سماوات و شمع روی زمین
سهیل دار سلام و خور خراسان تاب
شهیدِ مشهد و خسرو نشان توس نشین
طراوت رُخ ایمان، امین مُلکِ امان
حرارت دل مأمون، حبیب روحِ امین
حَسَن نهاد و علی نام و موسوی گوهر
ذبیح نسبت و یحیی دل و مسیح آیین
فروغ طلعت او آفتاب اوج هُدی
غبار درگهِ او کحل چشم حورالعین
«خواجوی کرمانی»
منبع: گردآوری از منابع مختلف


نوشته شده در یکشنبه 89/7/25ساعت 6:54 عصر توسط رضا خدادادی نظرات ( ) | |
پایگاه جامع اطلاعات دینی شهرستان تایباد

ابزار مذهبی وبلاگ
 فال حافظ - قالب وبلاگ

.


جدیدترین قالبهای بلاگفا


جدیدترین کدهای موزیک برای وبلاگ

designer

دریافت کد آهنگ